روایتی از حضور خادمان افتخاری در ایستگاه استقبال از زائران پارک ملت؛
اینجا حال و هوای جبهه را دارد
به عشق امام رضا(ع) و ائمه اطهار، کمر همت بستهاند تا بیچشمداشت به هموطنان خود کمک کنند. میگویند این افتخار را از امام رضا(ع) گرفتهاند که «خادم افتخاری» باشند. مهم نیست پیش از این، کارمند بودهاند یا کاسب، مدیر بودهاند یا تاجر، اکنون خادم افتخاری امام رضا(ع) و در زمره شهروندان میهماننواز حریم رضویاند.
اینجا ایستگاه استقبال از زائر شهید رضوی واقع در پارک ملت مشهد است، زن و مرد، پیر و جوان در حال خدمت به مردم و زائران پیاده هستند، شوروحالی برپاست. در پشت غرفه پذیرایی استکان شستن خانمها نظرم را جلب میکند و نزدیک خانم جوانی میشوم و با او صحبتم را شروع میکنم، متوجه میشوم 24 ساله و معلم دین و زندگی و فلسفه و منطق است. او از حس و حال خادم افتخاری بودنش برایمان میگوید: ما ظرفها را میشوییم و امسال دومین سال است که توفیق پیدا کردهام تا به زائران امام رضا (ع) خدمت کنم. این کار توفیقی است که بتوانی به زائران پیاده خدمت کنی و بعد از اینکه از اینجا میروی حس سبکی به تو دست میدهد و احساس میکنی در عراق هستی و در حد توانت از زائران استقبال کردهای.
باید سجده شکر به جا آورم
در گوشهای دیگر غرفه پذیرایی، خادمان در حال پذیرایی از زائران هستند.علیرضا رفیعی مشغول دادن چای به زائران است، او برایمان میگوید:20 ساله و دانشجو رشته حسابداری دانشگاه علمی کاربردی هستم، اولین سال است که خداوند توفیق داده تا به زائران آقا امام رضا خدمت کنم و در این غرفه پذیرایی میکنم. باید سجده شکر بجا آورم که توانستهام به اینجا بیایم و به زائران کمک کنم. از امام رضا باید ممنون باشم. هدف من تنها به عشق امام رضا بوده است.
در یک کلمه حس افتخار دارم
آنطرفتر میز کوچکی را گذاشتهاند و مرد جوانی جلوی میز ایستاده و با روی خوشی از زائران پذیرایی میکند و کاغذهای سفیدی به آنها میدهد. این کاغذهای سفید قرار است دلنوشتههای مردم را در خود جای دهند و در ضریح امام رضا انداخته شوند.آقای صالح سومین سال است که خادم افتخاری است و میگوید: اگر کسی حرف دلی داشته باشد، برای ما مینویسد و بعد از آن این دل نوشتهها در ضریح امام رضا ریخته میشوند. سومین سال است که این افتخار را دارم تا به زائران پیاده امام رضا(ع) خدمت کنم. در یک کلمه حس افتخار دارم.
اینجا حال و هوای جبهه را دارد
بعد از اینکه صحبتم با خانم رجبیان به پایان میرسد، پیرمرد مسنی نزدیکم میشود و میگوید من هم میخواهم از این حس و حال صحبت کنم. صحبتهای آقای شفیعی اینگونه شروع میشود:صمیمانه شهادت امام رضا (ع) را به تمام مسلمین جهان تسلیت عرض میکنم، امروز حس و حال من این است که همه، مسلمانِ 100 درصدی هستند و از نمره 20، 100 گرفتهاند؛ یکی چای میدهد، یکی نان و دیگری خدمتی را انجام میدهد. یکی دست پیری را گرفته و از این طرف به آن طرف میبرد و همه به خاطر امام هشتم (ع) است.
آقای شفیعی ادامه میدهد: عالم مظهر خداست و اینجا شهر امام رضاست. البته تمام دنیا مال امام رضاست، به خاطر امام رضا همه مردم به هم نزدیک میشوند و خدمت میکنند. اینجا حال و هوای جبهه را دارد. عدهای جوان همه چیز را آماده کردهاند و یک حال و هوای معنوی و معرفتی اسلامی دارد و من هم همان حال و هوا را دارم.
دو دختر جوان را میبینم که کاورهای بنفشی را پوشیدهاند و باهم خوش و بش میکنند، به سمتشان میروم و از آنها در مورد انتخابشان در این تعطیلات میپرسم. میگویند: ما در نمازخانه خدمات ماساژ را انجام میدهیم. حس و حال خیلی خوبی داریم، واقعا خوشحال هستیم و لحظه شماری میکنیم تا زائری برسد و خدمتی برایش انجام دهیم. برای این کار آموزش دیدهایم.
قطعا در سال آینده هم شرکت خواهم کرد
در این ایستگاه غرفهای به نام خدمات الکترونیک و عکس یادگاری میبینم. وارد غرفه میشوم. سینا فاضلی مسئول غرفه میگوید: اینجا غرفه خدمات الکترونیک و عکس یادگاری است که برای زائران شارژر گذاشتهایم تا بتوانند گوشیهای خود را شارژ کنند و یک عکس یادگاری میگیرند که بعد برایشان میفرستیم. من دانشجوی روانشناسی هستم و از طریق دانشگاهم از طرح شهروندان میهماننواز حریم رضوی مطلع شدم و ثبتنام کردم.
او ادامه میدهد: اولین سالی است که آمدهام و تجربه بسیار جالبی است، حس غیرقابل توصیف و جالبی دارم بسیار خوشحالم که برای افرادی که به دیدار امام رضا میآیند خدمت میکنم. قطعا در سال آینده هم شرکت خواهم کرد.
باید در این جا قرار بگیری تا این حس را درک کنی
وارد غرفه واکس بانوان میشوم و با روی گشادهای از من پذیرایی میکنند و خانمی را میبینم که کفشی در دست دارد و سخت مشغول واکس زدن است. از او چند لحظهای اجازه میگیرم تا وقتش را به من بدهد، خانم حبیبی میگوید: در این غرفه کفشهای زائران را واکس میزنیم، اولین سالم است که خادم افتخاریام حس خیلی خوبی دارم و باید در این جا قرار بگیری تا این حس را درک کنی.کسی که نیامده نمیداند این حس چطور است، الان حس میکنم در موکبهای کربلا هستم.
این خانم ادامه میدهد: من رابط بهداشت هستم و برای مردم خدمات را انجام میدهم. زائری از راه دوری آمده بود و کفشهایش خراب شده بود، یک جفت کفش به او دادم و واقعا خوشحال شد. حسی به من داد و تصمیم گرفتم سال دیگر خودم ده تا 50 جفت کفش بگیرم و برای زائران در این ایستگاهها بگذارم.
دعای خیر زائران آنقدر حال دلمان را خوب میکند که برایمان کافی است
در ایستگاه استقبال از زائران پارک ملت، داوطلبان دوام ثامن حضور پررنگی دارند و برای صحبت با آخرین فرد در این ایستگاه به سمتی یکی از این داوطلبان میروم. مرضیه قلیزاده میگوید:عضو گروه داوطلبان دوام ثامن منطقه 11 هستم و افتخار این را داشتیم که مانند سال قبل در خدمت زائران امام رضا باشیم و این کار حس بسیار خوبی دارد. خدماتی که برای زائران داشتهایم، گرفتن فشار خون، ماساژ، بانداژ و پانسمان است. حس و حال بسیار خوبی است، افراد مسنی هستند که زمانی که فشارشان را میگیریم و یا بانداژ میکنیم، دعای خیر میکنند و همین دعا آنقدر حال دلمان را خوب میکند که برای همه ما کافی است.